کتاب ۸۶ - کلیدر

ساخت وبلاگ

کلیدر

نویسنده: محمود دولت آبادی

تهران - نشر فرهنگ معاصر - چاپ ۲۱ - ۱۳۸۹

تعداد صفحات: ۳۰۳۴

رمان «کلیدر» دومین رمان جهان از لحاظ بلندی پس از «در جست و جوی زمان از دست رفته» نوشته مارسل پروست و بلندترین رمان ایرانی است که تا کنون در عرصۀ ادبیات داستانی نوشته شده است. محمود دولت آبادی به خاطر نوشتن این رمان نامزد جایزۀ نوبل شد و اگر پاره ای اقدامات توصیه شده از سوی آکادمی سوئد را می پذیرفت به احتمال بسیار زیاد برندۀ نوبل می شد که به دلیل مشغولیت به خلق رمان «روزگار سپری شدۀ مردم سالخورده» از آنجام آن اقدامات که حدود نه ماه به طول می انجامید عذر خواست. کلیدر، رمانی است اجتماعی که از بطن مردم منطقۀ خراسان متولد شده، جایی که دولت آبادی نیز متولد و بزرگ شدۀ همان جاست بنابراین بر تمامی جزئیات و خصوصیات آن اقلیم از قبیل زبان، فرهنگ، رسوم، مشاغل و تاریخ آن مسلط است و این چیرگی را در خلال این سه هزار صفحه به تمامی باز می نمایاند. دولت آبادی پانزده سال از عمر خود را صرف نوشتن این رمان کرده است. سالهایی بسیار سخت و طاقت فرسا از لحاظ اتفاقاتی که در زندگی خود نویسنده می افتد از جمله از دست دادن پدر و برادرش. کلیدر، نقد جامعۀ طبقاتی اسیر حکومتی خودکامه است که نویسنده بند بند آن را در زندگی واقعی خود نیز چشیده و درک کرده، چنانچه به خاطر آثارش در همان حکومت به زندانش می اندازند. این رمان شخصیت هایی بسیار پرداخته شده، باورپذیر و کاریزماتیک دارد به همراه داستانی جذاب و گیرا با موضوع مبارزه علیه ستم که ساحتی به وسعت تاریخ جهان دارد. نویسنده رمانش را بر اساس داستانی واقعی نگاشته که در همین خراسان اتفاق افتاده بوده است و قهرمان این داستان؛ گلمحمد کلمیشی به همراه عمو و برادرانش واقعاً در همان دهۀ بیست که داستان اتفاق می افتد وجود داشته و با حکومت مرکزی درگیر شده بوده اند. کلیدر از لحاظ آشنایی با لهجه، فرهنگ و آداب و رسوم خراسان بزرگ نیز حائز اهمیتی ویژه است. این اثر سترگ بی شک یکی از مهم ترین و برجسته ترین رمانهای ادبیات معاصر ماست که سالهایی مدید در ساحت فرهنگ و ادب این سرزمین به حیات خود ادامه خواهد داد.

سطرهایی از کتاب:

سید شرضا: من به قیمت خونم این مردم را، این رعیت مردم را شناخته ام، گل محمد. تو خود هم در این ایام باید دستگیرت شده باشد که با چه جور خلایقی سر و کار داشته ای. مردمی که تا بخواهی طمعکار هستند و در همان حال مثال مورچه به کمترین رزق و روزی هم قانعند. جماعتی ذلیل و دروغگو که امید و آرزوهایشان هم مثل خودشان ذلیل و کوچکند. این جور آدمها مرد کارهای بزرگ نیستند. پیش پای پهلوان زانو می زنند، پهلوان را می پرستند، اما خودشان پهلوان نیستند. نمی توانند پهلوان باشند. این است که همیشۀ خدا چشم و دهانشان باز است تا دیگری برایشان کاری بکند. برای همین است که قدرت پرست هستند؛ تفاوتی هم برایشان ندارد که این قدرت از کجا، کی و چی باشد. فقط دنبال این هستند تا قدرتی را پیدا کنند، حتی قدرتی را برای خود بسازند و بتراشند و آن را بپرستند. فرقی برایشان نمی کند؛ این قدرت یک روز تو هستی و یک روز دیگری. برای همین، همیشه مهیا هستند تا تو را پیش پای قدرتی قدرتمندتر قربانی کنند. چون به قدرت اعتقاد باطنی ندارند؛ فقط آن را می پرستند. می ترسند و می پرستند. مگر در میانشان تک و توکی پیدا بشود که دلش با تو باشد، اما کم دیده شده، خیلی کم! کم دیده شده که در این راه بخواهند از خودشان مایه بگذارند. حتی اگر کسی پیدا بشود که بخواهد این مورچه ها را از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، باید اول قدرتمند باشد. باید بتواند روی گرده شان سوار بشود و با تازیانه و تیپا آنها را از میان نکبت براند. ستم، باید خیرخواهی را هم با ستم به آنها قبولاند. این جماعت، این جماعتی که من می شناسم به دو چیز عادت کرده اند: نکبت و قدرت. نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس و پرستش. پس دشمن نکبت و قدرت هم باید بتواند با تازیانه و قدرت با آنها سخن بگوید. بندگان قدرت! قدرت هر چقدر قوی تر باشد، آنها در برابرش نرم تر تسلیم می شوند و سر فرود می آورند.

کتاب نما...
ما را در سایت کتاب نما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ketab60o بازدید : 83 تاريخ : پنجشنبه 7 مهر 1401 ساعت: 8:25