کتاب ۸۴ - سیکلوپس

ساخت وبلاگ

سیکلوپس

نویسنده: اوریپید

مترجم: غلامرضا شهبازی

تهران – نشر بیدگل - چاپ ۱ - ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۷۸

 

«سیکلوپس» نوشتۀ اوریپید متأسفانه تنها نمایشنامۀ ساتیر در تاریخ ادبیات دراماتیک جهان است که به صورت کامل بر جا مانده است. ساتیر روایتی ریشخندآمیز از اسطوره ای سنتی، که به خاطر همسرایانی از ساتیرها یا شخصیت های نیمه انسانی که از کمر به پایین بز یا اسب هستند به این نام خوانده می شدند. در جشنواره های تئاتر یونان باستان ساتیر را در میانۀ نمایش های تراژدی که بار مفهومی سنگین و حزن آور دارند اجرا می کرده اند که قدری از آن همه تلخی کاسته گردد. از قرار معلوم، پیش از آنکه تماشاگران برای ناهار به خانه بروند، با این تمهید حال و هوای عبوس تراژدی را از بین می بردند. یک منتقد باستانی به نام دمتریوس در رساله اش «در باب سبک» درام ساتیر را به دقت «تراژدی بازیگوشانه» توصیف می کند، اما شاید عنصر نقیضه در نمایشنامۀ ساتیر اهمیت بیشتری داشته باشد، نه با ایجاد مضحکه یا واقعیت گریزی، بلکه با عرضۀ نوعی کامیابی شادی آور که در آن انسان به جای آنکه با خاری و خفت آنچه را خدایان نازل می کنند تاب آورد، خدا را نجات می دهد. خوشبختانه هم اکنون این تنها ساتیر باقی مانده توسط غلامرضا شهبازی با ترجمه ای مدققانه به چاپ سپرده شده و انتشارات بیدگل آن را منتشر کرده است. خواندن آن را به تمامی اهالی تئاتر پیشنهاد می کنم.

 

سطرهایی از کتاب:

ادیسئوس: همچین خوشگل و مامانی از گلوت لیز نمی خوره بره پایین؟ (شراب)

سیلنوس: بر منکرش لعنت! از گلوم میره پایین بعد میره تا میرسه به ناخونای پام!

اودیسئوس: وایسا، من یه خورده پولم دارم که می خوام بدم به تو ...

سیلنوس: بابا بی خیال پول، فقط پیاله رو دریاب!

اودیسئوس: خوب توام پنیرتو رو کن!

سیلنوس: باشه. من این کارو می کنم حتی اگه معنیش این باشه که از دستور اربابم (سیکلوپس) سرپیچی می کنم! تموم گوسفندای اربابم و تموم گوسفندای غولای یه چش دیگه رو میدم، یه پیاله از این بهم بده؛ بعدش خودمو از رو اون صخرۀ لئوکادایا یه راس پرت می کنم تو دریای شور اون پایین، مست و پاتیل، اون وقت دیگه اخمام وا میشه! هر کی از این نخوره خله! (به قضیبش اشاره می کند.) هاهاها! یه جرعه از این بزن، اون وخ این شق میشه! سیخ! سیخِ سیخ! یه چیکه از این بزن، اون وقت می تونی چنگ بندازی پستون زنه رو بگیری تو مشتت و تو بیشه زارش بچری! و بعدش از اون رقصای دلچسب که غم و غصه ها رو می شوره و می بره ... (قلپ دیگری می خورد.) خب چرا نباس همچین نوشابه ای بزنم؟ گور پدر اون سیکلوپس خل با اون چش قلمبه ش! (سیلنوس خارج می شود و به سوی غار می رود.)

کتاب نما...
ما را در سایت کتاب نما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ketab60o بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 9 بهمن 1399 ساعت: 16:51